خورشید، امروز نه از مشرق، که از مشهد طلوع کرده است. و این، نه یک طلوع معمولیست؛ این، شروعی دوباره برای نجات دلهای تاریک است... مدینه هنوز خواب است و تنها نسیم میداند که امشب، آسمان، ستارهای کم دارد؛ و خراسان، خورشیدی زیاد... صدای گامهای فرشتهها از پشت کوچههای خاموش شنیده میشود. گویی همه به استقبال آمدهاند؛ نه برای تولد یک انسان، که برای تجلی یک حجت. رضا آمده است؛ همان که لبخندش، داغ غربت شیعه را آرام میکند. همان که دستهایش، ادامهی کرامت پدرانش است، و نگاهش، مرهم چشمهای پرانتظار ما. ای آقا! تولدت مبارک، ای وارث سکوتهای علی، ای همسایهی همیشگی دلهای دور از وطن. ما که نه طوس را دیدهایم، نه ضریح را بوسیدهایم، اما هرچه داریم، به نام توست. ای هشتمین دلیل بیداری! جهان، امروز از نو آغاز شده است. خورشید، به یُمن آمدنت، روشنتر میتابد. و ما، در هجوم تیرگی این روزگار، به امید ظهورت، دست به ضریح صبوری زدهایم.
به قلم حجت الاسلام ابوالفضل غلامی (جاهد)